روز كه گذشت سالروز شكستن محاصر آبادان بود . هر چه سعي كردم كه خيلي جدي مطلبي در اين مورد پست كنم ، قلمم ياري نكرد ، بي خيالش شدم ، توي مسير برگشت به خانه قسمتي از ذهنم معطوف به رانندگي و ترافيك عصرگاهي بود و قسمتي ديگر كلاً درگير آبادان بود . آخر از وقتي كه جنگ شروع شد ، خواسته و ناخواسته ما درگير مسائل جنگ شديم يكي از مهمترين آنها به واسطه نزديكي محل زندگي مان با خوزستان آمدن برو بچه هاي خوزستان به زادگاه مان بود . توي اين گيرو دار نقش بچه هاي آبادان از همه پر رنگ تر بود . اين بود كه ما با آنها دم خور شديم . حالا بماند كه پدر بزرگ مان كارمند پالايشگاه آبادان بود و به واسطه چند سال زندگي مادرمان توي آبادان خود مان را زوركي به آبادانيها چسبونده بوديم . البته كه تيم مورد علاقم صنعت نفت آبادانه ، اصلاً ولش كن ، خيلي حاشيه رفتم ، بابا من عاشق آبادانم ، آباداني نيستم ، ولي اگه نگاههاي معني دار خانواده نباشه ، هر سال تعطيلات نوروز ميروم جنوب غربي ترن نقطه ايران ،همانجا كه بهمنشير داره و توي آن يك عالمه كوسه هست كه وقتي سرهاشون را از آب بيرون مي آورند ، يك عينك ريبن به چشماشون زدن كه موج شناورها آنها را اذيت نكنه . همانجا كه به تازگي يك سفير فرستادن سرزمين ژرمنها تا با رئيس باشگاه بايرمونخ وارد مذاكره بشود . جهت آموزش و ياد دادن فوتبال ناب آباداني كه حالا ديگر توي برزيل اين سبك فوتبال جا افتاده است . از خبرهاي واصله معلوم شده كه بايرمونيخ قرار است با تمام ستاره هايش وقتي هوا يك خورده ديگر خنك شد . جهت آموزش و يك اردوي يك ماهه وارد فرودگاه آبادان بشود . ماموريت بعدي كا حميد تاسيس انجمن لاف زنهاي آباداني مقيم آلمان است . كه اين مهم نيز با موفقيت انجام شد. سفير لاف زنمان رفته تا ژرمنهاي نژاد پرست را كه حالا دوباره صليب شكسته را پيشوني خودشان قراردادنند و دوباره مي خواهند دنيا رو فتح كنند غافل گير كند . به گمانم همين امروز از آلمان برگشته ، اگه همين حالا فركانس تلويزيون را عوض كني و آن را روي شبكه زد – دي - اف آلمان تنظيم كني متوجه ميشوي كه ژرمن هاي مو طلايي آديداس ها را از پاهايشان درآوردن و به جاي آن دمپايي آبري انگشتي به پا كردن . و جلوي رايزن فرهنگي آبادان صف كشيدن تا از ثبت نام عينك ريبن جا نمانند . حالا حسابش را بكنيد ميليونها يورو به واسطه صادرات عينك ريبن و فروش شعبه هاي سمبوسه و فلافل راهي بانكهاي آبادان مي شود و اقتصاد شكوفاي آن خطه شكوفاتر مي شود . اينجوري ديگر نماينده شهر توي مجلس خودش را به زحمت نمي اندازد و هي دم به دقيقه حنجره اش را پاره نمي كند كه بابا جنگ شهر را ويران كرده يك خورده بودجه بيشتري براي باز سازي بدهين . اصلاً بعد از اينكه يك مقدار از آن پول ها را خرج ساختن يك تسويه خانه مدرن كردن تا كل آب بهمنشير قابل آشاميدن باشد و از شر اين آب كه توي تابستان حال آدم را به هم ميزند خلاص بشوند. و مشكل صادرات آب به كشور دوست و برادر كويت حل شود ، مابقي را حواله ميكند بانك هاي تهران تا خرج ساخت اتوبانهاي دوطبقه بشود . بابا ايول حميد عجب سفيري بودي . با يك تير هزار نشانه را زدي كه من فقط چند تاي آنها را به خاطر اينكه ريا نشود گفتم .