هبوط ديگر
حيات يك آدم
دميدن روح اهورائي دركالبدي بي جان
آفرينش
حلقه اي ديگر از زنجيره حيات كه امتداد آن به درازاي همه تاريخ است
آدمي رانده شده كه سرآمد همه موجودات است
نفس هاي اهوارائي سروش نزديك و بي تابي انسان منتظر
انتظار مفهومي براي رسيدن به هدف
بر سر راهي نشستن و نظارگر افق بودن ، كه پيام آور نيكي ازآن دورها نمايان شود و آغازي دوباره بر رسالت منتظر خسته دل كه نامش نگهدار نيكي است .
و تواي آشناي پنهان رخ بنماي كه براي ديدنت سرسراي دلم را چراغاني كرده ام .
داريوش