اجتماعي
عید واقعی
دو شنبه 5 فروردين 1392 ساعت 8:13 | بازدید : 970 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

  

سر خوش آن عیدی که آن بانی نور

از کنار کعبه بنماید ظهور

قلب ها را مهر هم عهدی زند

از حرم بانگ انا المهدی عج زند

|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3


برای فرمانده دلها
دو شنبه 14 اسفند 1391 ساعت 18:41 | بازدید : 753 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

فرمانده،  ناصواب بود اگر کاروانی که هشت سال بسوی جاده عاشقی به راه انداختی در منزلگه تهران زمین گیر می شد. و چه زیبا اندیشیدی که این زنجیره گسسته نشود تا پرواز خاطره ها در بایگانی ذهن به فراموشی سپرده نشود. هجرت از شهر دود گرفته به دیاری آفتاب زده تمام دلبستگی سالیان من است. می دانی چرا پس به گوش باش . میخواهم دردی ناگفته را بگویم که به درازای همه عمر آزارم میدهد.

روزی روزگاری بود. مردم شهر در سردرگمی زندگی غوطه ور بودنند. جهل و نادانی کوچه و پس کوچه های شهر را فرا گرفته بود . مردی از ثلاله پاکان ایستاده در مقابل جهل  و نادانی ، تابش نیاوردند. کورس جنگ نواخته شد. خصم نابکار از هر سو تاخت و تاخت ، تاخود را به کناره های شط عشق رساند . عاشقان جمع شدند تا از زلال عشقشان دفاع کنند. جوانی نورسیده. در گوشه مسجد تنها با خدا به راز نشسته بود . از کاستی هایش می گفت . از ناراستی ها که در لغزش های روزانه مبتلا شده بود، با سوزی جانکاه صاحب خانه را مدد می جست.  هیاهویی از بیرون آمد . سراسیمه شد . همه یاران جمع بودنند امیر را میگویم همان فاضل کم ادعا ، سعید سید آل خدا ، زالی عرفا بی ادعا و..... خود را در موج عشقشان رها کرد . به سرزمین نور رسید. سفیر روشنایی همه جا را فرا گرفته بود. آفتابش طوری دیگر می تابید. همه غرق در شور بودنند. آنگاه نوبت به نوبت پر کشیدند، کجا؟ بسوی سرچشمه نور .
گاه عاشقی به پایان رسید و نوبت پرواز به او نرسید.
امروز بعد از سالها با چشم دل می بینم ازآن وادیها مقدس فرسنگها فاصله گرفته ام . روزگاری بود که چشمانم فقط خاک های سنگر را می دید. امروز جزء زرق و برق شهر هزار رنگ چیزی دیگر نمی بینم . آن روزها چشمانم فقط رنگ خاک را می دید. ولی امروز آدمهای دور برم پر از رنگها شده اند. روزهای عاشقی آدمها با لباسهایی به رنگ خاک سوار بر مرکب های به رنگ سادگی در بیابانها جنوب به دنبال معبود می دویدند. امروز آدمهای رنگارنگ سوار بر ماشین های همه رنگ به دنبال هیچ و پوچ هستند. فرمانده، با چشم دل بنگر در کوچه و بس کوچه های این شهر با تمام وجود احساس می کنی ارزشها لگد کوب شده اند. می دانی مردم این شهر چه می گویند . آنها فریاد می زند که : اینها واقعیت جامعه ماست باید با آنها کنار بیایی و زندگی کنی . چه می گویند اینها! مگر می شود دل داشت و خاموش نشست. مگر می شود خاک خورده صحرای داغ جنوب باشی و در دنیای امروز آرام بنشینی . چه می گویم با آنها . اصلاً آنها چه میدانند در پنهانی های وجودم چه غوغایی بر پاست. فرمانده دلها . این بغضی است چند ساله که فقط با تو می توانم بازگو کنم . آیا شهر نشینان شهر دود گرفته از آتش دنیا طلبی ، از مشتی استخوان خاک خورده و پلاکی بی نشان می توانند مظلومیت را تفسیر کنند؟ آنها چه می دانند بی برادر شدن چه دردی دارد. ما که نامحرم این وادیها نبودیم ، پس خوب یادمان هست صفا و صمیمیت جبهه در چه بود. راستی فرمانده آیا هیچ تیری قناصه ای از میلیمتری گوشت عبور کرده؟ آیا هنگام عبور از میدان مین دست بریده ای زیر پای خود حس کرده ای ؟ نه فرمانده ، تو را بخدا،  نه اینگونه نیست مبادا فکر کنی که خود را برتر از آنها میدانم . خدا را شاهد و گوا میگریم که اینگونه نیست . فقط می خواهم خود فراموش شده را به یاد آورم . خودم می دانم نخلهای جنوب از من به بهشت نزدیکترند. خاک شلمچه از من خوشبوتر است. خود می دانم چه به روزم آمده . خود می دانم دچار بلای بی هویتی شده ام. سالهای سال هم اگر بگذرد دلم دیگر راضی نخواهد شد داوطلب میدان شوم وباید بگویم به ندرت اتفاق می افتد که دلم بهانه بهشت زهرا (س) را بگیرد واگر روزی از کنار مزار سرخی بگذرم دلم نمی شکند. نمی دانم هوای اینجا چرا اینقدر گرفته است. خدایا چرا همانند یاران به آسمان رفته ام آسمانی نشدم ؟ مانده ام تا این همه فساد تباهی بی عدلتی را نظارگر باشم. تنهای تنهایم ، حتی نارفیق های رفیق نما هم دورم را خالی کرده اند. همه چیز را با عدد می سنجند. علم حسابگری بر همه چیز پیشی گرفته. وقتی صدای اعتراض را می شنوند از واقعیتها با من سخن می گویند . غافل از اینکه من از حقیقتها می گویم . تو میدانی نقطه ای هست که فرسنگ ها فاصله بین واقعیت و حقیقت وجود دارد. شاید گاهی اوقات حقیقت و واقعیت یکی شوند ولی همیشه هر واقعیتی حقیقت نیست.
حالا میدانی چرا باید هر ساله کوله بار بست و راهی شد. می خواهم حتی اگر سالی یکبار هم که شده در کنار سکوی پرواز فرشتگان نفسی تازه کنم تا در هیاهوی فریبنده دنیا فریب رنگهای دیگر را نخورم . خدایا کمکم کن حقیقت یک رنگ را فدای واقعیت رنگارنگ نکنم.
موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 23
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


خبر
دو شنبه 7 اسفند 1391 ساعت 10:0 | بازدید : 608 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

کتاب " در سکوت شب" از وزارت ارشاد مجوز چاپ گرفت

این کتاب در قطعی رقعی با تیراژ 2000 و با قیمت 3000 تومان در 60 صفحه توسط نشر آبارون منتشر خواهد شد.

کتاب فوق اولین مجموعه از دلنوشته های داریوش صارمی می باشدکه طی چند سال اخیر به نگارش درآمده است. مجموعه های بعدی در حال ویرایش نهایی می باشد.

 

|
امتیاز مطلب : 16
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


میگویم تا قرار گیرم از این بی قراری
یک شنبه 6 اسفند 1391 ساعت 14:49 | بازدید : 674 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

 

می گویم تا قرار گیریم از این بی قراری.

یکشنبه ششم اسفند 1391

 

سالهای گذشته بنا به دلایلی توفیق زیارت این ابر مرد را نداشتم. هر موقع اراده  می کردم که به دیدارش بروم موانعی بلند مانند سدی محکم مانع حضورم در رودخانه بزرگی و عظمتش میشد. تا اینکه به همت فرمانده  اسباب حضور فراهم شد. جمعه 4 اسفند از پیچ و خم های خیابانها اهواز خود را به درب منزل او رساندیم . درب را گشودم به میان شدم، تمام بدنم از شدت هیجانی نامفهوم می لرزید. نگاهم به چهره دلنشین و آسمانیش افتاد. قدرت نگاه مستقیم در چشمانش که حالا از شدت خوشحالی دیدار همرزمان قدیم برق می زد را نداشتم. آسمان دلم از ابرهای احساس متراکم شد بود. ولی شرم اجازه نمی داد باران از دل احساس زده ام باریدن گیرد. مردی از ثلاله ایران زمین بی حرکت به روی تختی آرام دراز کشیده بود. تنها سر وصورت اجازه تحرک داشتند . انگار سایر اعضاء در نافرمانی خود خواسته از دستورات سر پیچی میکردند . یار سالهای خاک سنگر ما در آخرین روزهای نبرد پذیرای مهمانی ناخوانده از فولاد و آهن شد . و او قطع نخاع شد


اسماعیل طرفی آرام با لبخندی مهربان بی حرکت به روی تختی خوابیده بود. تو گویی با سکوت قصه های پر غصه زیادی را روایت می کرد. تمام سلولهای وجودم در گرمای اهواز آنچنان به سردی گرایید که گویی در قطبی یخ زده به نظاره خورشید نشسته ام . آن مرد اسماعیلی دیگر بود که نه با اصرار ابراهیم پدر ، بل با اراده خود به قربانگاه پا گذاشته بود تا در آوردگاه عشق و نفرت با شیطان هماآورد شود و او را آنچنان بر زمین کوبد که سالهای سال جرات نداشته باشد گرد آن خانه پرسه بزند. احساس مبهمی تمام وجودم را فرا گرفته بود . با خود به نجوا شدم :آه داریوش فراموش شده تو چه می دانی درد رنج جسمانی چیست؟


آیا تو میدانی جانبازی هشت هزار آمپول مرفین تزریق کرده تا قدری از درد او کاسته شود  چه معنایی دارد. تو که نامحرم این وادیها نبودی . تو که پایت خاک جبهه را زیارت کرده . پس خوب یادت هست اسماعیلها کیا بودنند. ننگ بر تو  باد اگر فراموش کنی . نفرین بر تو باد اگر روزی به یاد نیاوری که در روزگاران خون شهادت هم نفس این مردان بزرگ بوده ای .

شرم داشتم نامی بر خود نهم که من هیچ بودم و او تمام چیزها. در مقابل آن مرد که همه هستی خود را فدای عشق کرده بود چگونه از عشق سخن بگویم در حالی که اولین حروف آن را حتی نمی توانستم بخوانم .

احساس مبهمی من را بسو کاظم سوق داد . در دل گاهی بر او می تاختم که اینچنین روزگارم را آشفته کرد و گاه بر خود می بالیدم که هنوز لیاقت همنشینی با این مردان را از دست نداده ام.

این ها را نمی گویم که فقط گفته باشم و چند تنی آن را بخوانند . بگویند که زیباست و یا نه بسیار بد نگاشته شده. میگویم تا قرار گیرم از این بی قراری

 

موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 20
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


سلام خدا بر شهیدان
پنج شنبه 26 بهمن 1391 ساعت 9:2 | بازدید : 585 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

 

|
امتیاز مطلب : 21
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


دو شنبه 23 بهمن 1391 ساعت 11:14 | بازدید : 445 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

تقدیم به یاران آسمانی که سرخ سرخ در دل آسمان آبی به پرواز درآمدنند.

 

دیر زمانی است گرد خطر می گردیم          هر شب تا به صبح دنبال سحر می گردیم

سوگند به لاله ها که همچون خورشید       زرد آمده ایم و سرخ بر میگردیم                

موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6


یک حسرت کوچولو
یک شنبه 15 بهمن 1391 ساعت 16:19 | بازدید : 515 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

  

بچه بودیم و برف ندیده.

اوج سرما و برف و باد و بوران و یخبندان، دست و پاهایی منجمد و گوش ها و دماغی همچون لبو، کتاب و دفتر بدست از میان باریکه ای از انبوه برف ها از کوچه و پسکوچه ها آنهم تمام دوران تحصیل و با پایی پیاده با ذوق و شوقی فراوان عازم مدرسه بودیم در زمستان هایی نه چندان دور.

مدارس در این سوز سرما و شدت و حدت انجماد تعطیل نمی شد که نمی شد، مگر آنکه آمار دست و پا شکسته ها به شکستگی گردن ختم می شد که شاید آموزش و پرورش دلش به رحم آید و آنهم شاید یک روز تعطیلی پشت بندش بیاید.

و بعد از آن تازه شروع برف بازی و درست کردن آدم برفی و پارو کردن سقف منازل و کوچه ها و خانه های محله و ...........

و اینک از آن زمستان ها فقط حسرت شان بدل مانده.

شدت آلودگی هوا به قدری بالاست که آدم ها مخصوصاً خانم ها با صورت های چرب و چیلی شان بیشتر شبیه حاجی فیروزند. ابرها با دیدن این همه آلودگی هیچ انگیزه ای برای باریدن ندارند و میدان را به رقیب بد ترکیب و سیاه سوخته داده و برو که رفتی. ذوق و شوق برف های آنچنانی که هیچ، باریدن ذره ای بارانم آرزوست.

اگر تا دیروز برای بارش برف های فراوان مثقال مثقال تعطیلی بود در عوض امروز برای آلودگی هوا خروار خروار تعطیلی است. شوق دیروز ما از تعطیلی برف بود و شوق تعطیلی امروز کودکان از آلودگی هوا.

یا ارحم الراحمین بر ما و بر کودکان ما رحم کن.

|
امتیاز مطلب : 14
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


گردهمایی تیپ امام حسن ع
چهار شنبه 11 بهمن 1391 ساعت 13:48 | بازدید : 540 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

 

 

 

 

 

 

 

 

|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 4
|
مجموع امتیاز : 4


احمد آقا
شنبه 30 دی 1391 ساعت 14:24 | بازدید : 507 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

 عزم بزم رزم کردم و دل از دنیا کنده عازم مرغ فروشی شدم که صدای زیاد تلویزیون دیواری و فرورفتن جوان مغازه دار در فیلمی که تماشا می کرد، تو چشم می زد (فیلم در حال پخش فیلم دسته ی بازنده ها به تهیه کنندگی احمد آقا- از لحاظ سنی اخوی کوچکتر- بود). پرسیدم فیلم چطوره؟ جواب داد: بعد از مدت ها صدا و سیما یک فیلم خوب پخش می کند. متوجه شدم که فیلم را کامل دیده و توانسته است بخوبی با آن ارتباط برقرار کند و نام تهیه کننده را نیز بیاد داشت. خودم را معرفی کردم و با دستانی پر از میدان کارزار خارج شدم.

احمد آقا بازیگر تئاتر و تلویزیون، کارگردان و تهیه کننده با داشتن پشتکاری قوی و روابط عمومی فوق العاده قوی تر، سمبل عینیت بخشیدن به خواستن و جامه عمل پوشاندن به آروزهای نوجوانی اش می باشد. احمد آقا با عزم و اراده خوب خود و با تکیه بر نیروی لایزال الهی به خوبی اثبات آیه شریفه "سخر لکم سماوات و الارض...." (ما آسمان ها و زمین را در تسخیر گام های مومنین قرار می دهیم ....)  می باشد.

شاید احمد آقا هم در اولین روزهایی که گام های محکم و استوار خود را آهنین بر زمین می کوبید و سینه را ستبر در برابر مشکلات و مخالفت ها جلو داده بود، فکر نمی کرد در مثل چنین روزهایی در دیدار با بزرگان تلویزیون و سینمای ایران زمین، نظرات و آراء ایشان را به چالش بکشاند و با یاد اکثر آنانی که فرش ابریشمی رویاهای کودکی اش را گره می زد، اینک نشست و برخاست داشته باشد.

احمد آقا که بخوبی توانسته است اعتماد مدیران صدا و سیما علی الخصوص سیما فیلم را جلب نماید کارنامه درخشان و توانمندی های خود را در ساخت فیلم های سینمایی همچون دو خرمای نارس، دسته بازنده ها، نقش و نقاش، برج زهر مار و برگی بر شاخه (قویترین فیلم ساخته شده می باشد که در بدو ورود به سیما فیلم پوستر آن بدجوری عرض اندام می کند) به اثبات رسانده است.

احمد آقا یکی از بزرگترین آرزوهای هنری خود را ساختن یک سریال خوب هنری و امکان پخش آن در ماه مبارک رمضان می داند.

احمد آقا که اینک چندین ماه است که خانه و کاشانه خود را به قصد هتل زیبای منوچهری شهر کاشان ترک کرده است مشغول به ساخت سریالی در آن هتل و به کارگردانی هم استانی اش جناب آقای داریوش فرهنگ می باشد.

از درگاه خالق هستی موفقیت و سربلندی روزافزون برای ایشان خواستاریم و امیدواریم که توفیق رفیق یارش باشد.

|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 7
|
مجموع امتیاز : 7


حسین حسین حسین ع ......
چهار شنبه 13 دی 1391 ساعت 8:15 | بازدید : 445 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

 فدای صداقت اون بی سوادی که وقتی ازش پرسیدند عشق چند حرفه ؟

    گفت چهار حرف

همه بهش خندیدند. اما زیر لب زمزمه می کرد

                  حسین حسین حسینع ......

|
امتیاز مطلب : 43
|
تعداد امتیازدهندگان : 12
|
مجموع امتیاز : 12


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آسمان آگاهي و آدرس aflak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 233
:: کل نظرات : 97

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 7

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 44
:: باردید دیروز : 287
:: بازدید هفته : 331
:: بازدید ماه : 1773
:: بازدید سال : 17343
:: بازدید کلی : 71867