اجتماعي
تلخ ترین خوابی که فرهاد دید، شیرین بود
چهار شنبه 3 اسفند 1390 ساعت 16:26 | بازدید : 390 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

امام خمینی بعد از شنیدن خبر سخت متاثر شد و سر در گریبان فرو برد.

هر زمان که به کشور بهشت زهرا سفر می کنم سنگینی عجیبی در پاهایم و بغض های نشکفته و نترکیده ای در گلویم احساس می کنم و خجل از نگاه کردن به عکس شهدایی، که طاقت دیدن یک بیگانه را ندارند. و من بیچاره که باید تحمل سنگینی نگاه ها و پاها را، به تنهایی بدوش کشم. بارانی بودن چشم هایم، ناگهان مرا تا بالای قبر شهید حسین فهمیده دوان دوان بدنبال خود کشید. برخاستم و سرم را بالا گرفتم که ناگهان تازیانه نواخته شده به روحم، دیدگانم را میخکوب آنجا کرد. خدایا آن دیگر چیست؟ که دیدم پاهایم دیگر اصلاً توان جابجا شدن را ندارند و مجبور بودم که شرشر فریادهای تنهایی ام را درون خود بریزم و دست هایی که با تمام قدرت گلوی مرا و ابرهای بهاری چشم های مرا فشار می داد. آلونکی آسمان ساخته شده از حلب روی قبر یک شهید.

آهای آدم ها این افتخار نصیب دیدگان من شده است که مام میهن را دیده باشند. مادر شهیدی بود که از سال 57  با فرزند شهیدش زندگی می کرد. بله ننه علی بود شیر زن آذری، مادر شهید قربانعلی رخشانی با چند تکه پتو و قاشق و چنگال و گاز پیک نیک و مقداری اسباب و اثاث.

مغزم آنچه را که دیدگانم برایش ارسال کرده بود قادر به تجزیه و تحلیلش نبود و بهترین پاسخ بستن آنها بود و آخرین چیزی که شنیدم صدای انفجاری مهیب از درونم و متلاشی شدنم بود.

امام خمینی بعد از شنیدن خبری مبنی بر اینکه مادر شهیدی ساکن خانی آباد تهران، مدت یک سال می باشد که بر روی قبر شهیدش (شهادت توسط ساواک) در اهواز زندگی می کند، سریعاً امر به نبش قبر و انتقال پیکر مطهر شهید به قطعه 24 بهشت زهرا تهران را صادر نمودند.

در سال های 57-58- 59-60-61-62-63-64-65-66-67-68-69-70-71-72-73-74-75-76-77-78 ننه علی هیچگاه و هیچوقت علی را تنها نگذاشت. بیست سال بیست سال بیست سال بیست سال بیست سال بیست سال

و امروز ( سوم بهمن نود) ننه علی سمبل عشق و پایداری و تجسم عینی وفاداری و مادر شهدا، سوار بر هودج هایی از نور و با مشایعت کثرتی از فرشتگان تا عند ربهم یرزقون و برای همیشه از پیش ما رفت.

عباس

 

|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19


وعده ما اسفند هر سال- پادگان شهید غلامی( سایت خیبر) اهواز
یک شنبه 30 بهمن 1390 ساعت 22:37 | بازدید : 846 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

 

موضوعات مرتبط: عرفان و مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 37
|
تعداد امتیازدهندگان : 13
|
مجموع امتیاز : 13


غروب آخرین روز جنگ
یک شنبه 30 بهمن 1390 ساعت 10:28 | بازدید : 569 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

ورق زدن آلبوم عکس همیشه برای من جذاب بوده ، اگه عکسها مثلامتعلق به 26 الی 27 سال پیش باشه که روی هر عکس حداقل 15 دقیقه زوم میکنم و خاطرات اون روزا را توی ذهنم  مرور می کنم . همه اتفاقاتی که در حواشی گرفتن اون عکس افتاده مثل یک فیلم پر سرعت از جلوی چشمام عبور می کنه .

این عکس مربوط به سال 1367 است ، درواقع غروب آخرین روز جنگ ، فردای اون روز نیروهای UN توی مناطق جنگی مستقر شدند . وآتش بس که منتهی به پایان جنگ شده به مرحله اجرا گذاشته شد.

فرمانده دلها کاظم هم توی عکس کنار من وایساده . همین روز با کاظم به منطقه پاسگاه زید رفتیم و کاظم با تفنگ 106 آخرین گلوله جنگ را به یاد همه اونایکه در کنار مابه زمین افتادند شلیک کرد ، بعد از جنگ خاطرات کاظم در قالب کتابی به نام آخرین شلیک منتشر شد که به همین موضوع اشاره داشت .

موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,

|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22


من و محسن و فصل سرد جدایی
شنبه 8 بهمن 1390 ساعت 14:34 | بازدید : 419 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

        من و محسن و فصل سرد جدایی

هجوم کثرت واژه های دلتنگی، راه نفس خسته ام را بسته اند در فصل سرد جدایی. من و سوز بهمن و ساز زخمه هاي زخمي تازيانه هاي بودن بی تو بر روح عريانم.

بهمن هر سال و غم بودن در فضای مه آلود بی تو، همچون ريزش بهمنی است عظیم و من مدفونِ خروارها درجه انجماد.

و هنوز و همچنان و همیشه با این جمله نامأنوسم هر چند که آگاهانه می دانم هر بهاری را خزانیست.

اینک که غل و زنجیر شده و در گل مانده در زمان حال، به گذشته ای دور به مسافت سال های نوری می نگرم، که فقط بیست و شش پلک بر هم زدن رفتنت را به بدرقه ي ماتم نشسته ام در این کهکشانی آشفته بازار دنیا، امثال تو را که امامزادگان عشقيد و مصداق اصحاب الیقینید را چقدر زیاد احساسِ طلب می کنم چقدر زیاد احساسِ طلب می کنم. و چه حقير و تنها واژه طلب.

عقربه های زمان در بهاری ترین عددِ بیست و یک سال بر تو متوقف شد و من بی اختیار و مستأصل فقط شاهد نزدیک شدن به سن تو بودم. و در برابری اعداد، انفجار فریادهای مهیب و پياپي تک تک سلول های بدنم را فقط به نظاره نشسته بودم و ضجه ها و التماس های بی فایده ی منِ بیچاره، که چرخ های زمان را نگهدارید تو را به خدا چرخ های زمان را نگهدارید. و آنجا بود كه از اعماق وجود لمس کردم که وای بر من از این قیاس، که تو کجا و من کجا در برابری سن ها.

در غروب غربت شهر فاو كه خلعت مقدس واژه شهید بر تو نهادند، اقتدای پیچش نیلوفرهای آبی روحت، به گِرد تندیسِ قديسِ اولين شاهد و اولين شهیدِ برگرفته از نفخت فیه من روحی، هلهله ای شد بر چشم های تاول زده و خشک شده بر پنجره دلم، و آرامشی شد بر امواج بلند و خروشان و متلاطم اقیانوس آتش گرفته ي روحم.

و تو که از یارانِ حضرت بارانِع آخرالزمانی،کویر ترک خورده ي دل های ما را به ابدی بودن طلوع بهاری اش دعوت می کنی و با قهقهه ای مستانه بر بلندای قلب تاریخ، تبسمی لطيف را فریاد می زنی بر حقارت سوز فصل جدايي.

در خوشِ ایام که مراد و مرشدم، پير سالك، عارف متقي، زاهد وارسته، گالش پوشِ تكه اي دستار به سر، استادت مرحوم حاج آقا صاحب الزمانیره بر منبر رسول الله اعظمص با خنكاي نسيم نفس پاک و اسرافیلی اش مرثیه خوان جدایی و فراغ سیدالشهداع کنار بدن متبرک برادرش حسن بن علیع بود، تو در مسجد امام سجادع کنارم نشسته بودی و مرا توان ارتباط با آن آه نامه را نبود. ولی اینک با تأسی از آن بي كرانه ي عشق، با او همنوایم: برادر چگونه جامه ی نو بپوشم حال آنکه تو کفن بر تن داری و چگونه خود را خوش بو کنم حال آنکه تو سر بر خاک داری...

عباس

 

 

|
امتیاز مطلب : 85
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22


شنبه 8 بهمن 1390 ساعت 9:36 | بازدید : 606 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

همیشه رفیق پا برهنه ها باش ، چون هیچ ریگی به کفششان نیست .

موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,

|
امتیاز مطلب : 48
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17


شنبه 1 بهمن 1390 ساعت 14:31 | بازدید : 584 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

اگر کسی به تو لبخند نمی زند ، علت را در لبان بسته خود جستجو کن

موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,

|
امتیاز مطلب : 60
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17


بهترین جدایی
دو شنبه 26 دی 1390 ساعت 9:18 | بازدید : 588 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )


ساعت چهار صبح از رختخواب جدا شدم ، هوای سوزناک سحرگاهی نوید گرمایی را می داد  که زمستان سخت را به آسانی سوق می داد . دلم گواهی می داد که تاچند دقیقه دیگر شاهد افتخاری بی نظیر برای ایران باشم . وقتی مجری برنامه Goldan globe نام اصغر فرهادی و فیلم جدایی نادر از سیمین را اعلام کرد باتمام توان فریاد زدم ، طوری که همسر و بچه هایم سراسیمه از خواب پریدن ، البته وقتی شاهد این افتخار بزرگ شدند نه تنها من را سرزنش نکردند بلکه یه طورایی از من سپاسگذاری کردنند . آقای فرهادی به خاطر اینکه صبح ما ایرانیان را زیبا کردی از تو و از اندیشه ناب تو به اندازی تمام ایران سپاسگذاریم .

 

 

موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,

|
امتیاز مطلب : 52
|
تعداد امتیازدهندگان : 17
|
مجموع امتیاز : 17


ره آورد بستان
یک شنبه 25 دی 1390 ساعت 9:11 | بازدید : 598 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

اولین بارم که  به جبهه اعزام می شدم ، توی پایگاه شهید رجایی اهواز ما رو تجهیز کردنند ، 15 سال بیشتر نداشتم ، تمام لباسهای خاکی که تنم می کردم سه و چهار سایز از من بزرگتر بود ، یک جفت پوتین کشاد بی کفیت ترکی به من دادند . از ترس اینکه مبادا پی به سن و سالم ببرند زیاد وسواس برای انتخاب سایز مناسب پوتین به کار نبردم . وارد بستان شدیم ، شهر تازه آزاد شده بود ، هراز گاهی صدای غرش توپ آرامش شهر را به هم می ریخت ، هول ولای انفجار های پی در پی و سنگینی و گشادی پوتین مانع چاپکی من می شد . اون موقع فکر می کردم که هر نیروی توی جبهه هست تحت فرماندهی واحد انجام وظیفه می کنند سراسیمه خودم را به یک مقر ارتش رساندم ، جوان دوست داشتنی جلوی چشمانم ظاهر شد ، سه تا ستاره روی دوشش حکایت از فرماندهی اون  داشت ، با اعتراض شدید  رو به او کردم گفتم : آخه این چه پوتینی که به من دادید ، اصلا نمی تونم با اون راه برم چه رسه به اینکه دنبال عراقی  بدوم ، لبخند شیرنی زد و گفت : از کجا اعزام شدی ، من که هنوز حال و روزم از انفجارهای مهیب چند دقیقه قبل که برای اولین بار شاهد اون بودم خوب نشده بود ، با لحن تندی کفتم چه فرق داره اصلاً من از ایران اعزام شدم . یه نگاهی به قد و قواری من انداخت گفت دوست عزیز اولاً اینجا که اومدی مربوط به ارتش ، شما باید برید یگان خودتون ، دوماً تو سن سالت برای پوشیدن پوتین زود ، بعد دیگه معطل نکرد و پوتین های خودشو از پاش درآورد و به من گفت ببوش  تاف آمریکایی قدرت مانورتو بالا می بره .

موضوعات مرتبط: اجتماعی , ,

|
امتیاز مطلب : 72
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22


شب انتظار
سه شنبه 6 دی 1390 ساعت 14:47 | بازدید : 613 | نویسنده : داريوش | ( نظرات )

برای دیدن خورشید رویت ، بی تابی های نیمه شب تاریک و ظلمانی را تحمل می کنم تا در سپیده دم وصال از اینجا تا به آنجا همه بی مهری ها را به دور ریزم و وجودم را از همه خوبی های تو لبریز کنم

موضوعات مرتبط: ادبیات , ,

|
امتیاز مطلب : 81
|
تعداد امتیازدهندگان : 18
|
مجموع امتیاز : 18


قافله جنون
یک شنبه 4 دی 1390 ساعت 10:15 | بازدید : 707 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

سه موسیوند هم را در آغوش کشیدند: رضا، حسن و ناصر.

در شبی سرد در منطقه کرخه نور در سنگری تاریک و نمور. سوز سرمای خشک خوزستان، آهوی خواب را از چشم های خسته ی آنان فراری داده بود بعد از بمباران های شدید منطقه و کشته شدن تعدادی از رزمندگان اعزامی از شهرستان الیگودرز حاضر در منطقه عملیاتی در سنگرهای مجاور. زمان در آستانه ثبت عملیات گسترده دیگری در قلب خود به نام والفجر مقدماتی توسط رزمندگان لشکر حق بود.  در آن شب سه دوست، سه هم محله ای و سه هم بازی در حالیکه می خندیدند، بین خودشان قول و قراری رد و بدل کردند: هر کسی که شهید شد، شفاعت دیگری را در روز قیامت فراموش نکند.

ثانیه ها، دقیقه ها، ساعت ها، روزها، هفته ها، ماه ها و سال ها گذشت و قرعه به نام ناصر خوش نام زدند. روح پاک و نازنین این شهید بیست و یک ساله توسط انبوهی از فرشتگان به عالم بالا مشایعت گردید. شهید ناصر موسیوند سمبل تقوی و ساده زیستی و شب زنده داری، غریبانه در عملیات کربلای چهار به حق پیوست و هدیه آه  را به نهاد تمامی دوستان و همسنگرانش علی الخصوص دو یار قدیمی و به جا مانده از قافله جنون به یادگار گذاشت.

ثانیه ها، دقیقه ها، ساعت ها، روزها، هفته ها، ماه ها و سال ها گذشت، حدود بیست سال از دفن شبانه، آن هم با تعداد اندکی تشییع کننده ی پیکر مطهر شهید ناصر موسیوند در آرامستان گوشه می گذشت که آتش فراق در وجود رضا زبانه می کشید و چنگ های حسرتِ بودن در فضای معطر آلاله ها و هم زیستی و هم نفسی با دم پاک شهدا و غنیمت نشمردن آن ایام، روح  نا آرام رضا را می خراشید.

رضا با انگشتانی لرزان، اشک هایش و سپس سنگ قبر ناصرِ آرمیده در کنار دو پسر عموی با وفای خود، را به آرامی پاک می کرد و چیزهایی زیر لب زمزمه می کرد: با وفا قولت را که فراموش نکردی؟ برنده و قهرمان های تاریخ شمایید ما که در لجنزار زمان  فرو رفته گانیم. سیل خروشان روز مرگی ما را با خود برده است.....

مدت زمانی بود که یاد شهدا و جبهه و جنگ فکر و ذهن رضا را بدجوری به خود مشغول کرده بود. آن شب با خاطرات آن شبِ قبل از عملیات والفجر مقدماتی گره خورده بود و قطرات اشک حلقه های اتصال به آن دوران خوش بودند و رضا سرِ خسته و سنگین خود را بر زمین گذاشت:

باغی وسیع و بی انتها و سرسبز با چشمه سارهایی خیره کننده، همه جا روشن و نورانی، در حالی که منبع نوری وجود نداشت و خورشیدی متحرک ( که بی شک آثار انوار نمازهای شب و سجده های طولانی و کثرت نمازهای به یادگار گذاشته شده در این دنیا بوده است ) ناصرِ خوشبو و معطر و نورانی بود که به آرامی در حال گام برداشتن و خرامیدن بود. رضا و کوهی از سوالات.

ناصر از احوالاتت بگو. ای کاش چند سال زودتر به خوابم می آمدی. چرا در این بیست سال حتی یک بار به خوابم نیامدی؟ .....

رضا متنعم و سر خوش روضه رضوان الهی هستیم. رضا به قدری در این عالم سر مست از می ناب الهی هستیم که حتی کمتر از یک آن تمایلی به برگشتن و حتی فکر کردن به دنیای فانی را نداریم. رضا در تعریف دنیای ماده همین بس که دنیا مانند چاهی می باشد که هیچگاه در ما این اراده به وقوع نمی پیوند که از عالم بالا تنزل شان داده و بدان چاه سقوط کنیم. و بدان که اگر به عروه الوثقی اهل بیتع چنگ بزنید جایگاه شما نیز همین جا خواهد بود.

عباس

 

موضوعات مرتبط: عرفان و مذهب , ,

|
امتیاز مطلب : 53
|
تعداد امتیازدهندگان : 15
|
مجموع امتیاز : 15


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آسمان آگاهي و آدرس aflak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 233
:: کل نظرات : 97

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 7

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 1
:: باردید دیروز : 287
:: بازدید هفته : 288
:: بازدید ماه : 1730
:: بازدید سال : 17300
:: بازدید کلی : 71824