اجتماعي
بوسه گاه ملائك
یک شنبه 1 اسفند 1389 ساعت 10:31 | بازدید : 821 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

ديوار صوتي به طرز وحشتناكي توسط هواپيماهاي عراقي شكسته شد و متعاقب آن صداي شليك پياپي گلوله هاي ضد هوايي از چندين نقطه شهر، به سمت آنها كه در فاصله بسيار دوري بودند و از خود خط سفيد رنگي نيز در دنباله داشتند، سكوت مرگبار شهر را در آن هواي سرد درهم كوبيد. بر شهر خاک مرده پاشیده بودند و اگر تمام شهر را گشت مي زدي به اندازه انگشتان دست، كسي را نمي يافتي. بمباران و موشكباران ها شهر را از سكنه خالي كرده بود.

ميگ هاي عراقي زوزه كشان در حال ترك آسمان شهر بودند.

آخرين مرتبه كه او را در آغوش گرفتم و با هم روبوسي كرديم، هنوز نرمي محاسن او را بر روي گونه هاي خودم احساس ميكنم. چهره معصوم و نوراني او بي شك آثار نماز شب را فرياد مي زد. بچه هاي مسجد با خنده به او مي گفتند اون دنيا شفاعت ما فراموشت نشه.

باد سرد و خشك و سوزدار همچنان در حال جولان دادن بود كه شليك هاي بی امان گلوله هاي ضدهوايي در حال بدرقه هواپيماهاي عراقي از فضاي شهر بودند.

تابوت به زمين گذاشته شد با ده نفر تشييع كننده. هر چند يقين قلبي دارم که حضور انبوه فرشتگان تشييع كننده، با چشم دل دیدنی بوده است. و شايد آنجا تبلور روزی بود كه خداي عز وجل از اين آفرينش برخود بالید و به فرشتگان فرمود من چيزي مي دانم كه شما نمي دانيد و بر اين عزيز سجده كنيد.

صداي غرش گلوله هاي توپ و تانك و خمپاره امان پيشروي را از بچه ها گرفته بودند. عمليات كربلاي چهار لو رفته بود و رزمندگان بي خبر از همه چيز به ميداني مي رفتند كه انگشتان دشمن تا دندان مسلح بر روي ماشه ها، كاملاً آماده نشانه روي به سوي قلب آلاله ها بود.

او هم آسماني شد.

زمين كاملاً يخ زده و كندن آن بسيار سخت شده بود و دماسنج چندين درجه زير صفر را نشان مي داد. بالاخره بعد از مدت زيادي، به جنازه مطهر شهيد رسيدند و به سختي او را از قبر خارج نمودند و داخل تابوت گذاشتند.

صداي مارش، خبر از شروع يك عمليات نظامي ديگر را از سوي ايران مي داد. دلشوره عجيبي سراسر وجود پدر را فراگرفته بود، تاب و تحملش را از دست داده بود. و سراسيمه خود را برای تحویل گرفتن جنازه در اصفهان ديد. اشك هاي فراوان ديد او را سد كرده بود .

درآرامستان گوشه، كنار پسر عموي شهيدش به خاك سپرده شد و خيل تشييع كنندگان آرام آرام محل را ترك نمودند.

دست هاي تاول زده، سرما و تاريكي هوا ، امان را از آنها برده بود .

در ميان بهت و حيرت، يك هفته پس از خاكسپاري، جنازه شهيد را تحويل خانواده دادند.

جنازه مقدس و عزیز را از تابوت درآورده و به سختی درون خاک نهادند. دو تابوت کنار هم، دو جنازه شبیه هم. خدایا چه سری در این آزمایش نهفته است؟ او اقتدا به که نموده بود در آرزوی دفن شبانه؟

 تربت پاک شهيد بیست و یک ساله، ناصر موسيوند اينك بوسه گاه ملائك است.

عباس 

 



|
امتیاز مطلب : 22
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

<-CommentGAvator->
مسعود در تاریخ : 1390/2/25/0 - - گفته است :
وقتی که معلوم شد باید به عنوان دیده بان
در اختیار گردان ثار الله قراربگیرم اولین کاری که کردم به سراغ ناصر رفتم انصافا حال عجیبی داشت وجالب این بود که در آنجا مش حسن (دکتر حسن زاده)وآقارضا زارع ومسعود ماکنانی را هم دیدم موقع عملیات هم پشت سر هم بودیم که ناگهان اصابت گلوله سنگین در کنار جمع ما و........
یادشان بخیر


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آسمان آگاهي و آدرس aflak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 233
:: کل نظرات : 97

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 7

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 149
:: باردید دیروز : 5
:: بازدید هفته : 174
:: بازدید ماه : 685
:: بازدید سال : 16255
:: بازدید کلی : 70779