السلام علیک یا نور الله
السلام علیک یا سفینه النجاه
ارواح جهانیان بفدای قدومش
شعر آیت الله بهجت قبل از رحلت :
این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم
سال ها منتظر سیصد و اندی مرد است آنقدر مرد نبودیم که یارش باشیم
اگر آمد، خبر رفتن ما را بدهید به گمانم که بنا نیست کنارش باشیم
یا حجت ابن الحسن عجل علی ظهورک
برای دیدن رویت دلم مهیا نیست میان صحن دو چشمم برای تو جا نیست
ز بس که خانه ی یاران به رنگ دنیا شد دگر برای تو جایی به غیر صحرا نیست
طبیب گونه تو درد مرا نشانم ده کسی درد نفهمد پی مداوا نیست
برس به داد دل من که بی کسی سخت است اگر چه مثل تو مردی غریب و تنها نیست
هر آنکه عشق تو دارد همیشه آرام است کسی که بنده ی یار است اسیر دنیا نیست
شبیه صوت غریبی که روی نی می خواند صدای غربت ما را کسی پذیرا نیست
منی که مایه ی ننگم به حد رسوایی چگونه از تو بخواهم به دیدنم آیی
چو خویش یار تو دیدم، چه نیک فهمیدم عزیز فاطمه مهدی، چقدر تنهایی
این دلم کی بر تو مهمان می شود، باده نوش از جام قران می شود
چشم من کی در طواف چشم تو، در سحرگه مات و حیران می شود
جان ناقابل ندارد ارزشی، غیر از آن روز که قربان می شود
نام من گر بر لبت جاری می شود، آرزوی من به پایان می شود
ای که دانم از گناه و غفلتم، دیده ات همواره گریان می شود
یا بیا یا یا که اجل را هدیه کن، یا بگو این عبد کی آدم می شود