فرض کن آمده ای گوشه ای اردو بزنی
تا سری ساده به آن ضامن آهو بزنی
می روی زیر رواقش بنشینی اما
در دلت شوق عجیبی ست که زانو بزنی
لرزشی آمده افتاده به جانت یعنی
تازه وقتش شده یعنی کم کم به رضا ع رو بزنی
می روی گوشه دنجی که کسی بو نبرد
در خودت با جگری سوخته سوسو بزنی
می شوی خادم خوبی که خدا می داند
عشقت این ست که یک مرتبه جارو بزنی .........