اجتماعي
چَاُ (سلام) دوست كاتوليكم
یک شنبه 1 اسفند 1389 ساعت 10:59 | بازدید : 907 | نویسنده : عباس | ( نظرات )

تعدادي از دانشجويان و استادهاي هم دانشگاهي اش را كنار برج پيزا جمع نموده بود، او قصد رد نظريه چهار قرن پيش از میلاد ارسطو را داشت كه گفته بود اجسام سنگين تر زودتر از اجسام سبكتر به زمين مي رسند. گلوله نيم و پنج كيلويي رها شده (تقريباً) همزمان به زمين رسيدند. كه باعث ثبت يك قانون مهم فيزيكي بنام خودش گرديد (سرعت سقوط اجسام به وزن آنها بستگي ندارد). چه بسا شاهداني كه خود بر صحت اين قوانين واقف بودند اما شهامت ابراز و ابزار بيان اين حقايق علمي را نداشتند. او با اين كشف، باعث ايجاد زلزله خفيفي در گذر سخت عبور از علوم قديمي به مدرنيته گرديد. ذهن خلاق او هيچگاه بيكار نبود. شش سال قبل از آن، تكانهاي آرام لوستر بالاي سرش در كليسا، باعث تكانهاي آرام روح جستجوگرش در ثبت قانون آونگ و شروع دنيايي جديد در فيزيك ديناميك شده بود. راستي فراموش كردم دوستم را معرفي كنم. نزديك به پنج قرن پيش اين شير مرد در پيزا بدنيا آمد. ابتدا قرار بود كشيش شود. طب را رها كرد سپس نزدیک به سی سال مشغول به تدريس در رشته های رياضيات، نجوم، مكانيك، هندسه و فلسفه در دانشگاه گرديد. با دوربين نجومي خود ساخته اش با قدرت زوم سي و دو برابر، اقمار چهار گانه سياره مشتري كه بعداً به نام خودش ثبت گرديد را به مردم كج فهم آن زمان اثبات نمود جماعتي كه بجاي تشويق، او را مورد تمسخر، لعن و شماتت قرار مي دادند. جهان بيني تا نوك بيني.

مردم با دوربين هديه شده او به مسئولين ونيز، درختان، كوهها و ناقوس كليسا را تماشا مي كردند و او در فضاي لايتناهي، در دور دستها، در بي انتهاي افق، كهكشانهاي راه شيري را رصد مي كرد.

سنت شكني ها و حركات بر خلاف سيل او كماكان ادامه داشت. او پا را در حيطه افكار، نظريه ها و اصول تاريخ گذشته ايي گذاشته بود كه هيچگاه مبناي علمي و عقلي نداشتند. او با سلاح علم قصد فرو ريختن خاكريزهاي بلند تاريكي را داشت، كه در چند دهه گذشته كسي حتي جرات نزديك شدن به آن خطوط قرمز را هم نداشت.

آتشباري مستقيم و يكه تازي او به دل سياه شب زماني آغاز شد كه نظريه كوپرنيك مبني بر مركز هستي بودن خورشيد و گردش زمين و ستارگان بدور آنرا علناً تائيد كرد. ارسطو خداي علم تا آن زمان، زمين را مركز عالم مي دانست و او اين نظريه را به چالش كشيده بود. رد تئوري هاي ارسطو آنهم توسط يك غير روحاني، يعني به آتش كشيدن كتاب مقدس . اعلام جنگ به كليسا و روحانيون عالي رتبه.

او خسته از نگارش آخرين كتابش(گفتگو در باب نظام بزرگ جهان)، در كتابخانه شخصي اش مشغول مطالعه بود كه پستچي نامه اي را به او تحويل داد:

جناب آقاي گاليلئو گاليله فرزند وينچنزو لطفاً جهت ارائه پاره اي توضيحات خود را به ديوان عالي رم (دادگاه تفتيش عقايد)  معرفي نمائيد. بيست ژوئن هزار و ششصد و سي و سه خود را به دادگاه معرفي نمود. و جلسه در منزل شخصي يكي از اعضاي دادگاه برگزار گرديد. خب از مقدمه بگذريم.

با ورود به آن تاريكخانه اشباح، بوي تندي شبيه كافور مشامم را آزرد. و عليرغم گرم بودن هوا، سرماي عجيبي تمام وجودم را خراشيد. پرده هاي كشيده شده تالار مانع از ورود نور خورشيد بودند و تاريكي و نور كم شمع ها مانع از تشخيص دقيق چهره اعضا دادگاه بود. رئيس دادگاه كه صليب بزرگي عصاي دستش بود و بيشتر شبيه آرکئوپتریکس دوران ژوراسيك بود. كشيش كناري او، ريش و موهاي بلندش بي شك باغ وحشي از انواع حيوانات موذي بود.

انجماد مغزي پدر روحاني ديگر، در آويزان بودن لبهايش نمود داشت. آن يكي سنگ مغز متحجري كه هيچگونه استدلال های غير مذهبي و خارج از كتاب مقدس را نمي پذيرفت. مجموعه اي از فسيل هاي انسان نما با افكاري كپك زده و موميايي هايي تازه از قبر خارج شده.

براي اثبات بسياري از نظريات علمي ام درباره نجوم: صاف نبودن سطح ماه، نور گرفتن ماه از خورشيد، وجود لكه هاي خورشيدي و... تلسكوپ خود را مقابل چشم بزرگان كليسا گذاشتم. جواب ديدها اين بود: دنياي تو تاريك و سياه است(احمق ها فراموش كرده بودند در پوش تلسكوپ را بر دارند).

 شما به علت تشكيك در آرا و نظريه هاي فيلسوف بزرگ ارسطو و مخالفت صريح با نص كتاب مقدس و بدعتگذاري و انحراف در دين و اصرار بر نظريه خورشيد مركز جهان است و ستارگان و زمين دور آن مي چرخند. در صورت عدم توبه، محكوم به ميخ كشيدن بر صليب مقدس خواهيد شد.

براي لحظاتي من مركز جهان شده بودم و تمام هستي دور سرم مي چرخيدند و فقط بهم خوردن لبهاي او را به سختي مي ديدم و ديگر هيچ چيز نمي شنيدم. عليرغم ميل باطني ام توبه نامه را امضا كردم.

" در هفتادمين سال زندگي در مقابل شما به زانو در آمدم و در حالي كه كتاب مقدس را پيش چشم دارم و با دست هاي خود لمس مي كنم، توبه كرده و ادعاي خالي از حقيقت حركت زمين را انكار مي كنم"

او بعد خروج از دادگاه با پاي خود بر خاك هاي كف خيابان نوشت: خوب ميداني كه مركز هستي نيستي.

و ديوانه وار تكرار مي كرد زماني را مي بينم كه مردم پس مانده هاي چيزي به نام کاتولیک را از سراسر اروپا به واتيكان جارو زده و دور آن را سيم خاردار خواهند كشید.

عباس 

 

 

موضوعات مرتبط: تاریخ , ,

|
امتیاز مطلب : 27
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9


صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد

منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
آخرین مطالب
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد
چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آسمان آگاهي و آدرس aflak.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 233
:: کل نظرات : 97

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 7

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 173
:: باردید دیروز : 5
:: بازدید هفته : 198
:: بازدید ماه : 709
:: بازدید سال : 16279
:: بازدید کلی : 70803